نیروانا یه حبه قندنیروانا یه حبه قند، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

حـــبه قـنــد

دختر بهاری من

نیروانای عزیزم دختر ناز و مهربونم به قول باباییت سنجاب کوچولوی ما! سلام عزیز دلم. دوستت دارم .عید هم تموم شد مامانی . داریم با هم روزهای آخر رو تجربه می کنیم. و تو خانمتر از روز دیگه هستی . هر کی از من می پرسه اذیت میشی دوست داری تموم شه ؟ میگم نه دخترم دختر خوبی هست مامانیشو اذیت نمیکنه و من واقعا به تو افتخار می کنم چون واقعا دختر مهربونی هستی. این روزها کمتر لگد و ضربه می زنی بیشتر موج داره و یه قلمبگی تو شکمم حس می کنم . دوست دارم اینکارهاتو هر وقت انجامش میدی لبخند رو لبهام می نشینه. مامانی اتاقتو چیدم البته نه همشو باید یه چند تا خرید دیگه انجام بدم و بچینم. گیفتای سیسمونیتو گرفتم و باید با اسماتیز و شکلات پرشون کنم. ق...
19 فروردين 1393

اولین عید تو گلدونه خانم

  نیروانای مهربون و نازنین من عیدت مبارک عزیز دل مامانی این اولین عید تو هست عیدی که زیباترین دختر روی زمین البته برای من درون من داره رشد میکنه و به امید خدا 2 ماه دیگه میاد پیشم. مامانی طلای من دلم میخواست قبل از تحویل سال برات می نوشتم اما اینقدر کارهای سال تحویل زیاد بود که نتونستم بنویسم. قربون روی ماهت برم که حالا دیگه بزرگ شدی و 30 هفته ای شدی . حالا دیگه خودت رو کش و قوس میدی و کلی می فهمم که نمیدونم یه چیزی تیز که ارنج یا پا و یا دستت هست رو به سطح دلم فشار میده. مامانی فعالیتت تو شبها بیشتر اما طوری نیست که مامانی رو اذیت کنی . کلی من خوشحالم که دختر صبور و مهربون مثل تو رو دارم. بارداری راحتی د...
5 فروردين 1393
1